به گزارش مدارا، در یک نظرسنجی درباره ۱۰۰ سال علوم سیاسی در ایران، حسین بشیریه بهعنوان بهترین مدرس و مولف انتخاب شده است. شما بهعنوان یکی از مطرحترین چهرههایی که بهعنوان شاگرد دکتر حسین بشیریه در کنار اسامی دیگری همچون آقایان امینزاده، اصغرزاده و حجاریان و… شناخته میشوید، چه تعریفی از نقش حسین بشیریه در روند تدریس علوم سیاسی در ایران دارید؟ در آن ایام پیشبینی دکتر بشیریه و خود شما از آینده و شکلگیری جریان اصلاحات در ایران چه بود و چه هستههایی در دانشکده علوم سیاسی زیر سایه تدریس بشیریه شکل گرفتند؟ این هستهها بعد در عرصه سیاسی، در سالهای دولت اصلاحات و بعد از آن بروز و ظهور سیاسی داشتند؟
دکتر بشیریه بدون تردید یکی از بهترین اساتید حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود و من شخصا از ایشان بسیار آموختم. بسیار متاسفم که نظام سیاسی و آموزشی ما قدر اساتید برجسته را نمیداند و نه تنها کمترین تلاشی برای حفظ آنها نمیکند، بلکه بسیار مشتاق است تا آنها هر چه سریع نظام آموزشی و کشور را ترک کنند و جوانان ما نتوانند به این اساتید دسترسی داشته باشند و از اندیشههای آنها بهره ببرند. خوشبختانه فضای مجازی موجب شده است که نقیصه عدم حضور این بزرگواران تا حدودی جبران شود اما هرگز نمیتواند تاثیر آموزش مستقیم و ارتباط رودرروی استاد و دانشجو را پر کند.
دکتر بشیریه بهرغم اینکه استاد بسیار فاضل و باسواد و در عین حال فروتن و فردی اخلاقمدار بود اما به هیچوجه دنبال ایجاد یک جریان سیاسی و حتی فکری خاصی در سطح جامعه نبود.
ما در دانشگاه تهران کسانی را داشتیم که داعیههایی فراتر از دانشگاه تهران داشتند و در آن جهت تلاش میکردند و صرفنظر از اینکه کارشان را مثبت بدانیم یا خیر، اما دکتر بشیریه در این دسته نبود و عمده نیروی خود را صرف تالیف، تحقیق و پژوهش میکرد و به همین دلیل هم بین دانشجویان محبوبیت بسیار بالایی داشت و کلاسهایش همیشه پر از دانشجویان مشتاق بود که میخواستند به فهم بهتری از مسائل دست پیدا کنند.
در مورد نقش سیاسی دکتر بشیریه نباید اغراق کرد. البته مخالفین سعی میکردند با اهداف سیاسی چنین کاری را انجام دهند اما مستقل از نیت و مقاصد آنها، از یک طرف نه میتوانیم، نه باید نقش برجسته دکتر بشیریه در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران را نادیده بگیریم و نه از طرف دیگر نقش نیروها و جریانهای دیگری را که مستقل از دکتر بشیریه – چه در سطح دانشگاه و چه در اجتماع – جریان داشتند انکار کنیم.
* دکتر بشیریه در گفتوگویی در سال ۱۳۹۶ در حاشیه نشستی در دانشگاه نیویورک با علی میرسپاسی، درباره سالهای آغاز به کار خود چنین چالشهایی را روایت میکند: «در سالهای اولی که من وارد دانشگاه تهران شدم و جو تندروی هم در دانشگاه زیاد بود، من دو واحد را درس میدادم، یکی «اندیشه سیاسی در اسلام» و دیگری «نظامهای اقتصادی تطبیقی با ارتش و سیاست». آنها روش تدریس مرا در اندیشه سیاسی نپسندیدند و گفتند این روش تدریس این درس نیست، یک درس دیگر به من دادند. بعد از سالها یکی از دوستان من که بعدها یکی از رهبران جنبش اصلاحات شد، به من گفت یک روز رئیس دانشکده گفت تکلیف بشیریه روشن نیست، نه از سیاست ما دفاع میکند نه انتقاد، بنابراین به درد ما نمیخورد. دوست من هم در جواب گفته بود بشیریه هر چه که هست حداقل چارچوبهای نظری را درس میدهد». آیا این چالشها در زمان دانشجویی شما و تدریس بشیریه کماکان وجود داشت؟
در زمینه ایجاد اشکال در تدریس در دانشگاه برای دکتر بشیریه تا جایی که من به یاد دارم، در فاصله ۶۸ تا ۷۶ که من دانشجوی دانشگاه تهران شده بودم، حادثه مهمی رخ نداد و ایشان از این جهت با چالش خاصی روبهرو نشد و به درس و بحث خود ادامه میداد. فضای دانشگاه که ریاست آن با دکتر عارف بود، فضای قلع و قمع نبود؛ اگرچه نیروهای تنگنظر طی ۴ دهه گذشته هر زمان که میتوانستند برای اساتید مستقل و صاحبنظر محدودیتهایی ایجاد میکردند؛ کما اینکه بعدها ما متاسفانه از امثال دکتر بشیریه و حتی سیدجواد طباطبایی محروم شدیم اما در آن دوره هنوز محدودیتها بهگونهای نبود که مانع تدریس این بزرگواران در دانشگاه شود.
* جناح مقابل اصلاحات در برهههای زمانی مختلف در نقد بشیریه به شاگردان وی استناد میکنند؛ مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان، محسن امینزاده، محمدعلی کدیور و… نوع ارتباط بشیریه با این چهرهها در ایام استاد و شاگردی چگونه بود؟ با خود شما چه نوع ارتباطی داشت؟ خارج از کلاسهای دانشگاه بحثها و ارتباطات چگونه بود؟
همچنان که تاکید کردم، شخصیت آقای دکتر بشیریه بهگونهای بود که برای خود نقش سیاسی خاصی تعریف نکرد و فکر میکنم هنوز هم همچنان بر همان مشی قدیم رفتار میکند. بنابراین ارتباط ویژهای به شکلی که به طور مثال با آقای خاتمی داشتیم، با وی نداشتیم و بیشتر مباحث نظری مطرح میشد. به میزانی که ما در مرکز تحقیقات استراتژیک بیشتر به توسعه سیاسی در کنار توسعه اقتصادی جلب میشدیم، طبیعتا مباحث ما با دکتر بشیریه هم خارج از کلاس در حد محدودی که برقرار میشد پیرامون همین مسئله بود.
* جدایی دین از سیاست، یکی از اصلیترین محورهای مورد توجه بشیریه است. این دیدگاه در سالهای حضور شما در کلاسهای ایشان هم ملموس بود؟
تا جایی که به خاطر دارم، عمده کلاسهای دکتر بشیریه در آن ایام درباره جامعهشناسی سیاسی و بیان نظرات متفکران گوناگون غربی و شرقی و نقد دیدگاههای آنها بود. به یاد ندارم کلاسی با دکتر بشیریه داشته باشیم و ایشان به مسئله دین و سیاست به معنایی که اکنون به طور خاص در مورد ایران و نقش روحانیت مطرح میشود، پرداخته باشد. اگر هم بوده من در آن کلاس حضور نداشتم.
اما خارج از کلاس بهخصوص در سال آخر، حلقهای شکل گرفته بود که مرحوم دکتر دلاوری – که اخیرا به دلیل ابتلا و به کرونا از دنیا رفت – هم در آن حضور داشت و به طور مشخص درباره توسعه سیاسی و شاخصها و راههای رسیدن و به آن بحثهایی صورت گرفت که با آمدن آقای خاتمی به صحنه و این که ما تمام وقت در اختیار جریان دوم خرداد قرار گرفتیم، متاسفانه ارتباط ما با آن حلقه و دانشگاه به طور کامل قطع شد. از سال ۷۶ به بعد – برخلاف قبل آن که وقت اصلی ما در دانشگاه سپری میشد – ارتباط ما به طور کامل با دانشگاه قطع شد و ما درگیر فعالیتهای اجرایی و پیشبرد اهداف جنبش اصلاحات شدیم.
* پیش از به قدرت رسیدن محمد خاتمی جلساتی با حضور شما و دکتر داوری و دکتر طباطبایی و دکتر حبیبی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی برگزار میشد که آقای خاتمی نیز شرکت میکرد. مفاد این جلسات چه بود و اگر خاطرهای از آن جلسات دارید بیان بفرمایید.
در زمان ریاست دکتر نجفقلی حبیبی، جلساتی برای بحث پیرامون اندیشه سیاسی در اسلام و ایران تشکیل شد که آقایان خاتمی، سیدجواد طباطبایی و داوریاردکانی نیز حضور داشتند. همه اساتید از دانشکده حقوق و علوم سیاسی بودند، جز آقای دکتر داوری که استاد فلسفه بود و علت حضور ایشان نیز هم به دلیل آشنایی و رفاقت قبلی با آقای خاتمی بود و حسن ظنی که دکتر طباطبایی آن زمان به دکتر داوری داشت. شاید بتوان گفت که او تنها فردی بود که تصور میکرد که دنیای غرب و مدرنیته را شناخته و اگرچه در بیان آن محافظهکاری زیادی میکند اما حرفهایش اساس دارد. بنابراین ایشان نیز به آن جمع اضافه شده بود. متاسفانه این جمع نیز چند جلسه بیشتر نتوانست به جلسات خود ادامه دهد.
جای تاسف که ما هنوز در ایران شاهد آن نیستیم که حلقههای روشنفکری پایدار شکل بگیرد و عمر آن از عمر افراد آن حلقه بیشتر باشد و بتواند بیشتر به کار جامعه ما بیاید. آن دوران، دوران شیرین علماندوزی، آموزش و بحث و گفتوگو بود؛ فرصتی استثنایی و ۸ ساله که راه را برای اصلاحاتی درون حاکمیت باز کرد که متاسفانه حاکمیت قدر آن را ندانست و ایران گرفتار وضعیت کنونی خود شد. به باور من، اگر حرکتی که جامعه و حکومت ما بین سالهای ۷۶ تا ۸۴ داشت، ادامه مییافت، ما امروز با ایران دیگری مواجه میبودیم.