به گزارش سایت خبری مدارا؛ امتداد نوشت: پیش از این هرگاه جریان تندرو و افراطی همچون پایداری و مصاف به فرد یا جریانی حمله میکردند واکنش اجتماعی، اعتبارزایی بیشتر برای آن فرد یا جریان بود. اما چرا همین اتفاق به جای آنکه به اعتبار قالیباف اضافه کند، از اعتبار او نیز همزمان کاسته است؟
سالهاست که جریان تندرو در ایران با عمل سیاسی خود به اعتبار مخالفانش افزوده است. از محمود احمدی نژاد که در سال ۸۸ با آن مناظره کذایی و بعدها خس و خاشاک خواندن مردم سمت و سوی خودش را مشخص کرد، تا حملات آنها به علی لاریجانی و هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی و حتی ناطق نوری، که آنها را در جایگاهی متفاوتتر از قبل نشاند.
بخش مرکزی جریان اصولگرا به طور حتم مطلع است که تا چه اندازه در اقلیت قرار دارد. خصوصا در پایتخت سیاست. با این حال برای حفظ موقعیت خود ناگزیر است دیگر افراد را تخریب کند. اما این تخریب نه تنها به ضرر فرد یا جریان مخالف تمام نشده، بلکه آنها را بالا برده است.
از سیدمحمد خاتمی و جریان اصلاحات که بگذریم، حملاتی که در آن مناظره در سال ۸۸ به هاشمی و خاندانش از سوی احمدینژاد شد، او را که در دورهای مورد انتقاد شدید جامعه بود، به جایگاهی رساند که وزیر اطلاعات احمدینژاد از ترس بازگشت او به قدرت (و بنا به اقرار خودش) به شورای نگهبان رفت تا زمینه ردصلاحیت هاشمی را فراهم کند. اما همین ردصلاحیت هم نه تنها پایان کار او نبود، بلکه رئیسجمهورساز شد. دو سال بعد از آن نیز در آخرین انتخاباتی که توانست از مردم رای کسب کند، در تهران به مجلس خبرگان راه یافت.
نظیر همین روند برای ناطق نوری اتفاق افتاد. ناطق نوری که روزگاری گزینه مقابل خاتمی و جریان اصلاحات در دوم خرداد بود، امروز در نقطهای ایستاده که رفیق خاتمی به حساب میآید، نه رقیب او. محبوبیتش در جامعه نیز قطعا بیشتر از زمانی است که در آخرین پست خود قرار داشت.
این روند برای علی لاریجانی هم تکرار شد. سابقه جدی علی لاریجانی در قدرت از جایی شروع شد که سیدمحمد خاتمی در دهه هفتاد از وزارت ارشاد کنار رفت. دلیل کنارهگیری خاتمی که در آن استعفانامه به یادگار ماند، صراحتا سیاستهایی بود که می خواست وزیرارشاد بر هنرمندان سختگیرانهتر رفتار کند. خاتمی به این وضع تن نداد و سکان را به دست علی لاریجانی دادند تا سیاستهای مورد نظرشان اعمال شود.
چند سال بعد هم وقتی محمدخاتمی و اصلاحات پیروز شد، او در صداوسیما ستادضداصلاحات را مدیریت میکرد. بخت و اقبال لاریجانی از جایی بلند شد که احمدینژاد (که خود به ریاست مجلس لاریجانی در دور اول کمک کرده بود)، با برادران لاریجانی دچار اختلاف شد. حمله به لاریجانی در یکشنبه سیاه مجلس، و بعد در مسجد اعظم قم، برایش اقبال عمومی به همراه آورد.
با روی کار آمدن حسن روحانی، تلاشی که او در قامت رییس وقت مجلس در همراهی با برجام کرد نیز، در این وضعیت بیتاثیر نبود. خصوصا آنکه تلاش کرد پایداریها و جریان تندرو رو را در مجلس مهار کند.
حالا قالیباف در همان جادهای ایستاده که علی لاریجانی انتهای آن قرار دارد. افشاگری علیه قالیباف و مدیریتش در مجلس، افشاگری علیه تراول پاشی و اقامت گرفتن فرزندش در کانادا، همه از این دست حملات است. اما هیچ کدام از اینها باعث نشده تا مردم با خود بگویند: پس قالیباف در جایگاه درستی ایستاده است.
به عبارت روشنتر؛ در همین مساله میتوان هوش و حافظه مردم را به درستی سنجید. تفاوت قالیباف امروز با لاریجانی سال ۹۲ تا ۹۶ در همینجاست که قالیباف همچنان سعی میکند در وسط زمین فوتبال بماند تا به هر دو گل دسترسی داشته باشد. برای همین حملات اخیر از سوی مردم با اقبال برای قالیباف همراه نیست.
نظیر همین وضعیت را هم علی لاریجانی امروز دارد. او برای آنکه بتواند نظر مثبتی از سوی سیستم دریافت کند، از جایگاه سالهای قبل فاصله گرفته و حتی تلاش میکند تا در جمعهای عمومی که اصلاح طلبان حضور دارند، حاضر نشود و فاصلهگذاری روشن و مشخصی داشته باشد.
برای اثبات این مدعا کافی است نگاه کنید که علی لاریجانی در سال ۹۶ در مراسم ختم راستی کاشانی در کنار خاتمی مینشیند، اما دی ماه ۱۴۰۲ وقتی به مراسم سالگرد آیتالله هاشمی میرسیم که خاتمی، روحانی، ناطق و سیدحسن خمینی در آن حضور دارند، غیبت او به چشم میآید.