به گزارش سایت خبری مدارا؛ محسن هاشمی گفت: دیشب خدمت خانم عفت مرعشی بودم. در این سن برخی مطالب پیش آمده بود و از من سوال میکردند و من را به هم ریختند. میخواهم در کنار یاد پدرم یاد مادرم عفت مرعشی هم باشم. او در طول مبارزه هم پای اقای هاشمی پیش آمده بود.
او افزود: شبها نگرانند و تنها نمیخوابند. فایزه اغلب کنار مادرم بود و از من پرسید فایزه کجاست؟ پاسخی نداشتم بدهم. یادش رفته فایزه زندان است؟ به دروغ گفتم شمال رفته است. بعد گفتم فایزه زندان است و پرسید چرا فایره زندان است؟
هاشمی اضافه کرد: گفتم خارج از چهارچوب حرف زده است. گفت مگر حرف زدن جرم است؟! گفت نمیخواهی برای او کاری کنی؟ گفتم به رهبری و اقای اژهای نامه نوشتهام. گفت میخواهی من اقدام کنم و تلفنی با آقا صحبت کنم؟ به ایشان گفتم الان دیگر سخت است صحبت کردن.