قدرت نفوذ و سیطره شعر ایرج میرزا در بین اقشار متفاوت جامعه حیرتآور است.
به گزارش سایت خبری مدآرا:ایرج میرزا (جلال الممالک) ملقب به صدرالشعرا فرزند غلامحسین میرزا در سال ۱۲۹۱ هجری قمری در خانوادهای اهل شعر و ادب در تبریز تولد یافت. نخست در مدرسه دارالفنون تبریز به تحصیل پرداخت و سپس از حمایتهای «امیرنظام گروسی» رجل مقتدر سیاسی وقت، در کسب معلومات بهرهوری یافت. همین حمایتها پای او را به محافل ادبی وقت باز کرد و با بزرگان ادب آشنا شد. زندگی ایرج میرزا مملو از فراز و نشیب های گوناگون بود. از جمله مرگ همسر اول و پدرش در ۱۹ سالگی (ایرج در حدود ۱۶ سالگی ازدواج کرد) و خودکشی پسر بزرگش «جعفرقلی میرزا» درحدود ۴۶ سالگی و سرانجام خود که در ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ بر اثر سکته قلبی درگذشت. یکی از نکاتی که در شناخت او حائز اهمیت است این است که او از نوادگان»« فتحعلی شاه قاجار» ملقب به خاقان بود. در جای جای شرح حال او می توان علاقه به این نسب را دید، با این حال در جایی نیز در ذم «احمدشاه» میگوید: فکر شاه فطنی باید کرد/ شاه ما گنده و گول و خرف است/ تخت و تاج و همه را ول کرده/ در هتل های اروپ معتکف است / نشود منصرف از سیر فرنگ/ این همان احمد لاینصرف است (دیوان، ۱۶۸)
ولی در عین حال بدگویی دیگران در مورد قاجار را برنمیتابد، چنانکه وقتی در باغ ملی در شب کنسرت و برنامه «عارف قزوینی» وقتی عارف آن غزل معروف خود را میخواند:
چو جغد بر سر ویرانه های شاه عباس/ نشست عارف و لعنت به گور خاقان کرد
ایرج و تنی دیگر به آرامی مجلس را ترک میکنند و همین موضوع یکی از دستاویزهای سرودن عارف نامه میشود که شاید بتوان آن را یکی از بزرگترین هجوهای تاریخ ادبیات ایران نام نهاد.زمینههای شعر ایرج را نمیتوان محدود کرد و موضوعات متعددی در آن خودنمایی میکند: اشعار عاشقانه، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی، طنز، هزل، ذم، مدح و بسیاری از اشخاص، اتفاقات، اطلاعات شخصی، مناظرات، درد دل، پند و اندرز. اما باید در نظر داشت که او یک شاعر سیاسی مثل بعضی از معاصران خویش نیست. شعر ایرج آیینه ای برای عصر خویش است. او در بیان مطالب خود بسیار صریح است و از بیان مطالب به شکل عریان هیچ ابایی ندارد. بهترین تمثیل در سادگی و فصاحت و روانی برای شعر ایرج «سعدی» است.
سعدی عصرم این دفتر و این دیوانم/ باورت نیست به دیوانم بین و دفتر (دیوان، ۲۲)
این نکته را ملکالشعراء بهار نیز به این شکل بیان میکند:
سعدیای نو بود و چون سعدی به دهر/ شعر نو آورد ایرج میرزا (دیوان بهار، ۵۰۳)
یا عماد خراسانی درباره او میگوید:بس که آسان و روان حرف زنی/ خامطبعان به طمع میفکنی
بس که شعر است روان پندارند/ که توانند نظیرش آرند
شباهت او به سعدی از چند منظر قابل بررسی است: یکی سهل وممتنع بودن شعر اوست که بواقع در این نوع سرودن شعر یگانه روزگار بود و دیگری استفاده از زبان و بیان ساده به جای بیان متکلفانه. در حدی که میتوان گفت ایرج زبان زمان خویش را شاعرانه کرده است.
او در جایی میگوید:شاعری طبع روان میخواهد/ نه معانی نه بیان میخواهد(دیوان، ۱۲۲)
البته در طبع روان او هیچ شکی نیست اما این نکته را باید در نظر داشت که ایرج هم معانی خوب میدانست هم بیان. و بیت اخیر را به قول «دکتر شفیعی کدکنی» برای رد گم کردن گفته است. جایجای شعر او این تسلط و نیز تسلط او بر شعر کهن و ادبیات کلاسیک خودنمایی میکند. ایرج را میتوان یک منتقد و شاعر اجتماعی دانست، مثل «حافظ» اما با روشی کاملاً متفاوت. هرچند حافظ سعی در پرده پوشی و در لفافه سخن گفتن دارد، ایرج با صراحت تمام سخن خود را بیان میکند. ایرج غزل و طنز را با هنرمندی در هم آمیخته است و از هرکدام به زیبایی بهره برده است. شاید بتوان گفت که هزل و طنز برای ایرج نوعی سلاح است.
در بحث طنز و هزل شاید بتوان گفت بزرگترین ایراد بر این نوع شعر ایرج این است که در عین روانی و زیبایی و جذابیت همین هزل و طنز و اشعار رکیک، دیوان وی را از دسترس عموم خارج کرده. «رشید یاسمی» درباره او میگوید: «از عجایب امور ادبی این است که اگر چه ایرج در اشعار اخیر خود هزل را به منتهای شدت رسانیده است، محفل معاشرتش قرین حیا و ادب بود.»
«سعید نفیسی» نیز که از همنشینان او بود نوشته است: «ایرج در حالت عادی بسیار کم سخن بود.»
این نکته را نیز نباید از یاد برد که ایرج خود دیوانش را گردآوری نکرده است و شاید اگر خود به این کار همت میگمارد بعضی از اشعار رکیک او چاپ نمیشد. بههر حال او در عین رکاکت کلام، شخصیتی موقر و آرام داشت. اما در پس شخصیتی آرام، هزالی چیره دست بود که در صورت لزوم دوست و دشمن از تیغ هزل او در امان نبودند. مثال واضح آن عارفنامه ایرج است. شکواییه دوستانه او ازملک الشعرای بهار با مطلع: ملکا با تو دگر دوستی ما نشود/ بعد اگر شد شده است، اما حالا نشود (دیوان، ۱۶)
قدرت نفوذ و سیطره شعر ایرج میرزا در بین اقشار متفاوت جامعه حیرتآور است. از شاعر و وزیر و سیاستمدار تا روحانی و مردم عادی. بهعنوان مثال قسمتی از خاطره «آیتالله محمدجواد علوی بروجردی» را نقل میکنم: «در منزل علامه طباطبایی در ایام عاشورا یکی از مداحان به این بیت از شعر رسید: بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد/آتش زدند لانه مرغ پریده را. مرحوم علامه «سید محمدحسین طباطبایی» به قدری منقلب شد که بشدت گریست و چند بار از مداح درخواست کرد تا شعر را مکرر بخواند. در پایان روضه علامه گفت کاش ایرج میرزا این بیت خود را به من می داد و من تفسیر المیزانم را به او میدادم و وقتی از ایشان پرسیدند که شما ایرج میرزا را میشناسید؟ او شاعری هزلسرا است. علامه پاسخ دادند بله او را میشناسم و دیوان او را دارم…»