نشست «برای صلح ملی چه باید کرد؟» به همت گروه جامعهشناسی صلح انجمن جامعهشناسی ایران، ۱۴ اسفند ماه در خانه وارطان برگزار شد. دکتر صادق زیباکلام، استاد علومسیاسی دانشگاه تهران، دکتر الهه کولایی، استاد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران، دکتر احمد زیدآبادی، تحلیلگر مسائل سیاسی و بینالملل و دکتر احمد بخارایی، رئیس گروه مسائل اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران، از سخنرانان این نشست بودند.
به گزارش سایت خبری مدآرا:هدف از برگزاری این نشست، رسیدن به راهکارهایی برای تحقق صلح ملی بود اما از اواسط جلسه سخنرانیها به مسائل و چالشهای امروز کشور و راههای برون رفت از آن معطوف شد.
زیباکلام: تحقق صلح، منوط به ترکبرداشتن قداست جنگ است
دکتر صادق زیباکلام در بحث خود کوشید تا از ترک برداشتن قداست جنگ در دنیای امروز سخن بگوید. او برای اثبات ادعای خود به تاریخ غرب در جریان جنگهای جهانی اول و دوم ارجاع داد. به باور او، در اروپا، جنگ یک پدیده مقدس (نه به معنی مذهبی، بلکه به معنای معتبر و قابل احترام) بود اما این قداست تا پایان جنگ جهانی اول بیشتر دوام نداشت و پایان جنگ جهانی اول آغاز پرسشهایی از این دست بود که چرا جنگ جهانی اول اساساً رخ داد؟ چرا ۲۰ میلیون نفر کشته شد؟ چه امر ناممکنی باعث شد تا بر سر آنچه محل اختلاف بود، بر سر میز مذاکره ننشینند؟ و…
زیباکلام افزود: هنوز این سؤالات مطرح بود که جنگ جهانی دوم رخ داد و فجایع بدتری رقم خورد. در این فضا بود که مخالفت با جنگ ابعاد گستردهتری پیدا کرد و به شکل عقیده و باور مطرح شد. آنچه زیبا کلام تلاش میکرد تبیین کند، در واقع این نکته بود که این عقیده (یعنی قداستزدایی از جنگ) نیز دیر یا زود به جامعه ما هم ورود خواهد کرد مثل سایر ابعاد تمدنی و فرهنگی که تاکنون ورود کرده است.
وی تأکید کرد که «صلح ملی» فقط فقدان جنگ نیست بلکه به معنای برابری، رفع تبعیض، رفاه و… است و مادامی این صلح محقق میشود که ابتدا ما در سطح نظر به این باور برسیم که جنگ بماهو امر میمونی نیست.
کولایی: صلح را باید از خانه شروع کرد
دکتر الهه کولایی، صلح را نه در سطح ساختارها و نهادها بلکه در سطح عاملان و کنشگران میبیند و معتقد است که ما تمرین صلح را باید از درون خانوادهها و با نفی خشونت علیه زنان و کودکان شروع کنیم و بتدریج به عرصههای گستردهتر تسری دهیم.
به زعم او، وقتی از تحقق صلح در سطحی ساختاری و نهادی حرف میزنیم، نمیتوانیم تاریخ، فرهنگ و حافظهمان را نادیده بگیریم و عنوان کرد ما هنوز خط کش مشخصی بین حق و باطل داریم و خود را حق و بقیه را باطل میپنداریم. نخستین تجربه تعامل ما با جهان، جنگ تحمیلی بود. بنابراین، نمیتوان بدون توجه به گذشته و تجربهمان از صلح و دموکراسی حرف بزنیم. دموکراسی و حاکم شدن مردم بر سرنوشتشان، نیازمند آموزش و یادگیری است و این امری زمانبر است و برای تحقق آن باید صبور باشیم.
زیدآبادی: قطار سیاست باید ریل خود را تغییر دهد
دکتر احمد زیدآبادی بحث خود را بیشتر معطوف به چالشها و مسائل امروز کرد. او کوشید تا دستهبندی از جریانهای سیاسی موجود ارائه کند و به سه جریان کلی اشاره کرد؛ نخست، اصولگرایان که آنان را به دو دسته «تندرو» و «میانهرو» تقسیم کرد. به زعم او، این گروه به مشکلات امروز کشور معترف هستند اما آن را به دولت نسبت میدهند نه نظام. دوم، اصلاحطلبان که اکثریت قریب به اتفاقشان اعتراف میکنند که امروز ما با چالشهای بسیار مواجهیم و در صدد آن هستند تا با برگزاری انتخابات و افزایش سهم خودشان در قدرت، قدری اوضاع را بهبود ببخشند. اما گروه سوم اپوزیسیونها و گروههای برانداز هستند که خود به دو دسته تقسیم میشوند؛ گروهی که گرایشهای چپ و ملی دارند و از ابتدای پیروزی انقلاب رؤیای بازگشت و تغییر نظام را داشتند و گروهی که معتقدند بدون حمایت قدرتهای بینالمللی و بهطور مشخص امریکا نمیتوانند اهداف خود را محقق کنند.
زیدآبادی معتقد است، در فضایی که ما با چنین گروهبندیهای سیاسی مواجه هستیم، دولت نیز با «بحران کارآمدی» و «بحران نفوذ» مواجه است؛ به عبارتی یا نمیتواند مشکلات را حل کند یا بواسطه گروههای نفوذ متعدد نمیتواند تصمیماتش را اجرایی کند.
وی در پایان تنها راه برون رفت کشور از مسائل و مشکلات را در این نکته دید که خود سیستم سیاسی به یک چرخش سیاسی تن دهد و با عوض کردن ریل سیاسی وضعیت را بهبود بخشد هر چند که در جریان این تغییر موضع، گروه یا طرز فکری از بین برود.
بخارایی: مسائل را باید در سطح کلان حل کرد
دکتر احمد بخارایی معتقد است که کشور ما با خرده بحرانهایی همچون بحران کارآمدی، مشروعیت، نفوذ، مشارکت، توزیع و همبستگی مواجه است و در این میان «بحران کارآمدی» را بهعنوان ابربحران معرفی و تأکید کرد که ابر بحران ما مشروعیت نیست و اگر امروز هم رفراندوم برگزار شود، ۵۰ درصد به علاوه یک رأی به این نظام آری میگویند.
او معتقد است که شرایط سیاسی متصلب ما ناشی از شرایط فرهنگی متصلب ما است. بر این اساس، عنوان کرد که پرسش «چه باید کرد؟» در اساس غلط است چراکه در عمل امکان کنشگری میسر نیست. به جای «چه باید کرد؟» باید پرسید «چه میتوان کرد؟» او در این فضا، فاعلهای بیرونی را مؤثرتر میدید و تأکید کرد که در جامعه ما سطح تحلیل کلان اثرگذار است. اگر مسائل در سطح کلان حل نشود، امکان ندارد که در سطح میانه بتوان دست به اصلاحاتی زد. اگر در سطح میانه اوضاع آلوده باشد، تلاش در سطح خرد نیز آب در هاون کوبیدن است.
چه نمیتوان کرد؟
این نشست در حالی به پایان رسید که با یک پرسش و پاسخ بسیار طولانی همراه شد و کاملاً فضای جلسه معطوف به آینده کشور بود. حضار پرسشهای صریحی را از استادان خصوصاً دکتر کولایی و دکتر زیباکلام در مورد «مسؤلیت اصلاحطلبان در برابر مشکلات امروز» پرسیدند. با توجه به صحبتها و بحثهایی که در این نشست ارائه شد، به نظر میرسد بهتر بود که عنوان نشست را «چه نمیتوان کرد؟» گذاشت، چون تقریباً همه استادان میتوانستند لیست بلندی از «چه نمیتوان کرد؟»ها ارائه کنند اما در خصوص «چه باید کرد» و «چه میتوان کرد» پاسخ صریح و کارآمدی نداشتند و جالب اینکه خود نیز به این نکته معترف بودند!