کد خبر : 234801
انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۱۵ - 19:14
دسته‌بندی : فرهنگی
چاپ

اسدالله امرایی به هوش آمد

اسدالله امرایی که در پی جراحی قلب در خواب مصنوعی بود، بعد از دو روز به هوش آمد.

اسدالله امرایی به هوش آمد

به گزارش سایت خبری مدارا؛ ایسنا نوشت: امیلی امرایی، دختر این مترجم نوشته است: «پدرم به‌هوش آمد. من توی چند روز گذشته یه بار دیگه فهمیدم چه آدم‌های همراه و نازنینی اطرافمون داریم.

پدرم چشم‌هاش رو باز کرده و خودش نفس می‌کشه و من چشم تک‌تک‌تون رو می‌بوسم.»

اسدالله امرایی زاده اول اردیبهشت ۱۳۳۹ در شهرری است. او کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی است و از سال ۱۳۶۰ با مطبوعات همکاری دارد.

امرایی روز شنبه (۱۳ اسفندماه) عمل تعویض دریچه قلب انجام داد.

از آثار این مترجم به ترجمه این کتاب‌ها می‌توان اشاره کرد: «خزان خودکامه» نوشته گابریل کارسیا مارکز، «مردان بدون زنان» از ارنست همینگوی، «انجیل سفید» از  توبیاس ولف، «چه‌گوارا به زبان ساده» نوشته سرخیوسینای، «خانه خیابان مانگو» اثر ساندرا سیسنروس،  «شهر جانوران»، «سرزمین اژدهای‌ طلایی»، «جنگل کوتوله‌ها» و «دختر بخت» از  آیزابل آلنده، «خرده خاطرات»، «کوری» و «بینایی» از ژوزه ساراماگو، «مدرسه شبانه» از ریموند کارور، «داستان سقوط و پرواز»  از بن لوری، «درناها غریب می‌آیند و غریب می‌روند» مجموعه شعر از شاعران جهان، «ظلمت در نیمروز» نوشته آرتور کستلر، «دشت بهشت» نوشته جان استاین بک و «عشق‌های زودگذر ماندگار» نوشته آندری سرگیویچ مکین.

اخبار مرتبط:
جبلی: فضای تبادل و تضارب افکار در صداوسیما ادامه خواهد داشت
جبلی: فضای تبادل و تضارب افکار در صداوسیما ادامه خواهد داشت

رئیس سازمان صداوسیما گفت: تعامل با مخاطبان و میدان دادن به مردم برای اظهارنظر در مورد موضوعات مختلف همان‌طور که دیدیم، ان‌شاالله تقویت خواهد شد.

بهرام بیضایی به سرطان مبتلا شد
بهرام بیضایی به سرطان مبتلا شد

پرویز جاهد نویسنده و منتقد سینما با انتشار تصویری از بهرام بیضایی نوشت: «عکس ظاهرا غیر متعارفی از بهرام بیضایی در فضای مجازی تکثیر شده و دوستانی درباره‌اش تحلیل و نظریه‌پردازی کرده و می‌کنند. تا جایی که اطلاع دارم متاسفانه آقای بیضایی مدتی است گرفتار هیولای وحشتناکی شده‌اند و با آن می‌جنگند.»

همسر کیومرث پوراحمد: من هنوز جرئت نکرده‌ام به وسایل و لباس‌هایت‌ دست بزنم
همسر کیومرث پوراحمد: من هنوز جرئت نکرده‌ام به وسایل و لباس‌هایت‌ دست بزنم

مهرانه ربی نوشت: کیو جان من هنوز جرئت نکرده‌ام به وسایلت، به لباس‌هایت‌ دست بزنم. حوله‌ات هنوز پشت در حمام آویزان است و من هربار که از آنجا رد می‌شوم دلم پایین می‌ریزد. کتاب‌هایت را دست نزده‌ام و فکر می‌کنم شاید این‌طور بشود حداقل حضورت را در امتداد شعور حیاتی که تو را به آن‌ها دوخته احساس کنم.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلیه حقوق محفوظ است