به گزارش سایت خبری مدارا؛ پروانه سلحشوری، نماینده تهران در مجلس دهم و رئیس فراکسیون زنان این مجلس در یادداشتی در روزنامه پیام ما نوشت: مفهوم «سارودایا» که در ادبیات گاندی به خوشبختی و بهروزی همگانی ترجمه شده، اصطلاحی است که در اقتصاد سیاسی کاربرد دارد؛ مفهومی که مشخصاً نافرمانی مدنی را به تحقق خواستههای موردنظر معترضان ارجاع میدهد. اینجا فرض بر این است که این مفهوم، پایه و بنیان تحلیل و فهم جنبش اخیر قرار گیرد اما در عین حال بنا بر این است که از این مفهوم، برداشتی فرهنگی در حوزه ادبیات گفتمانی روزمره بهدست داده و همچنین از آن در امر شنیدن و واکاوی گفتهها استفاده کرد. استفاده نامناسب از واژگان، لوث کردن مفاهیم و اصطلاحات تخصصی و بعضا وارونهسازی معنای آنها، روشی است که طی سالیان متمادی در ادبیات گفتمانی توسط تئوریپردازان حکومتی رایج شده و همزمان فحاشی، توهین و تهمت نیز بهطور موازی در همین راستا بهکار گرفته میشود. میتوان فهرستی بلند از واژگانی کاربردی به دست داد که به همین شیوه دچار استحاله شده و عملاً با مفهوم اصلیشان مغایرت پیدا کردهاند. واژه «انقلابی» را در نظر بگیرید؛ اصولاً «انقلابی» به فرد یا جریانی گفته میشود که خواهان تغییر و زیر و رو شدن وضعیت موجود است. اما در حالی این روزها معترضان خود را «انقلابی» مینامند که این سالها شاهد بودیم طیفی از نیروهای سیاسی مدعی همراهی و حمایت و هواداری از نظام نیز خود را «انقلابی» معرفی میکنند.
نقش دیگری که در تغییر فرهنگ عامه بهکار بسته شد، لوث کردن مفاهیم و لودگی در کاربست جملات است. در این رابطه میتوان به سخنرانیها و نوشتههای اصحاب سایبری ارزشی اشاره کرد. علاوهبر لودگی و لوث کردن مفاهیم، همچنین جنسیتزدگی در ادبیات این طیف از نیروهای سیاسی و استفاده از الفاظ و تعابیر سخیف که اغلب به قصد تحقیر و تمسخر به کار میرود، به وفور دیده میشود؛ بهعنوان نمونه میتوان به آنچه اخیراً در روزنامه همشهری در یادداشتی در مورد اختلاطها نوشته و منتشر شد، اشاره کرد. به نظر نگارنده آنچه در این سالها بیش از هر چیز آسیب دیده، «اخلاق» است. اخلاق از پایههای اصلی حفظ یک جامعه و اعتلای آن است و باید اذعان کرد که در این سالها کنار انواع رذایل اخلاقی که در حوزههای اقتصادی مانند اختلاس رخ میدهد، رذایل فرهنگی هم گسترش پیدا کرده است. احتمالاً این جمله و موضع را شنیدهایم که «وقتی حاکمان میخورند، چرا ما نخوریم!»؛ نوعی عادیسازی و توجیه امر غیراخلاقی و حتی تبلیغ و ترویج آن که میتواند از مصادیق همین تضعیف و آسیب دیدن اخلاقیات باشد.
در حوزه فرهنگی شرایط به گونهای است که ترمیم این دست آسیبها شاید سختتر باشد. از دروغ و خلافگویی که نقل محافل و سکه رایج این گفتمان شده تا بیاعتمادی و نبود همدلی و… را نیز میتوان بخشی از نتایج این وضعیت دانست.
آنچه در این نوشته، مدنظر است، نگاهی است به تاثیر ادبیات گفتوگوی روزمره و استفاده از آن در زندگی هر روزه شهروندان است. میشود انواع جوکهایی را که در تمسخر قومیتها ساخته میشد، به خاطر آورد و در عین حال میتوان به ادبیات جنسیتزده همچون آنچه در مورد رانندگی زنان بهکار میرود، اشاره کرد. این در حالی است که به نظر میرسد جامعه نسبتبه هر دو مورد بالا دست به نوعی خود اصلاحی زده و در سایه این خوداصلاحی، شاهدیم این آسیبها و مصادیقشان بهطور محسوس کاهش یافته است.
اما استفاده از مفهوم «سارودایا» و کاربست آن در این نوشتار را میتوان در دو مورد بررسی کرد. از آنجا که این مفهوم نافرمانی مدنی را میرساند، کنشگران مدنی با شناخت گفتمانی که متاسفانه ترویج داده شده، میتوانند با نافرمانی و در مسیر خلاف آن گام برداشته و عمل کنند. حال آنکه کوچکترین سخن یا انتقادی در شبکههای اجتماعی با واکنش تند و حتی فحاشی مواجهه میشود؛ نگاه کنید به برخورد طیف موسوم به ارزشی سایبری در فضای مجازی، بستن میکروفون نماینده چابهار، ادبیات کیهانیان و مواردی چون اینها. حال برگردیم به ادبیات طیف مقابل یا همان کسانی که با این گروه زاویه دارند. چقدر سعی میشود که سخن دیگران را شنید و متنها را خواند و با احترام پاسخ گفت. چقدر از همین نوع ادبیات ارزشی در کلام و گفتمان معترضان و منتقدان جریان حاکم نفوذ کرده، در حالی که حتی خود مفهوم «ارزشی» هم لوث شده و حتی به مفهومی ضد ارزش تبدیل شده است. چقدر عادت کردهایم بهجای سرسری خواندن مطالب به عمق و محتوای آن توجه کنیم. بهواقع چقدر تلاش شده بجای واگرایی، به سمت همگرایی گام برداشت؛ بجای تخریب، نقد کرد و بجای تمسخر، با احترام برخورد کرد! اما نکته مهمی که نمیتوان نادیده گرفت، این است که جامعه چطور بدون اشاره به سارودایا و حتی شاید بیاطلاع از آن و معنایی که همراه دارد، در حال تمرین آن است. نگاه کنید به تحریم صداوسیما در جنبش سبز یا تحریم یک شرکت عظیم لبنیاتی در جنبش اخیر یا کنار گذاشتن روسری و نخواندن سرود ملی ازسوی ورزشکاران ملیپوش که همگی را میتوان از مصادیق و نمونههای اعمال سارودایا دانست و همزمان، پدیدهای چون «عمامهپرانی» را نیز باید مقابل آن قرار داد. فراموش نکنیم که هر نوع تغییری در سیاستها، تا زمانی که به تغییر نگرشها و کنشهای فردی و بینا فردی منجر نشود، راه به جایی نخواهد برد و تنها میتواند تجربه یکصد ساله اخیر را بار دیگر تکرار کند.