واکنش تند روزنامه جوان به نجمه جودکی: صداوسیما ارث پدری کسی نیست
روزنامه اصولگرای جوان در حمله به مجری سابق سیما و پوشش متفاوتی که او پس از بیرون آمدن از سازمان انتخاب کرده، مطالبی نوشته که قابل تامل است.
به گزارشسایت خبری مدارا؛قابل تامل از این نظر که نشاندهنده نگاه خاص و نامتعارف بعضی جریانهای سیاسی در ایران به زندگی شهروندان و کارکرد رسانه است. در اینجا به نکاتی از مطلب مفصل روزنامه جوان درباره نجمه جودکی میپردازیم و توضیحاتی که دوستان به آن توجه ندارند.
یک- این روزنامه در ابتدای مطلب خود آورده است:« در دنیای حرفهای نمیتوان یک مجری یا گوینده را پیدا کرد که اینگونه به مقررات اخلاقی رسانهای که در آن فعالیت میکرده، دهنکجی کند، حتی اگر امروز دیگر رابطه سازمانی با آنجا نداشته باشد.»
همانطور که مشخص است، نویسنده روزنامه جوان نمیداند یا نمیخواهد بداند که در دنیای حرفهای رسانهها به لباس و خورد و خوراک و همه جزییات زندگی پرسنلشان کاری ندارند و بعید است در دنیا رسانهای پیدا شود که مثل صداوسیما، حتی پس از ترک کار هم بخواهد در همه امور شخصی و خصوصی افراد دخالت کند.
این شیوه تسلط و امرو و نهی البته که خاص صداوسیما نیست. امروز بسیاری از نهادها در کشور دارند بودجه میگیرند که درباره لحظهلحظه شهروندان نظر بدهند و محدودیت ایجاد کنند و مشخص است این نقد روزنامه جوان هم از حاصل همین نگاه است. چیزی که در تمام دنیا استثناست و ربط دادنش به دنیای حرفهای و اخلاق رسانهای شوخی تلخی است.
دو- جوان مینویسد:«سلبریتیزدگی حاکم بر صداوسیما باعث شده مجریان سابق این سازمان بعضاً حتی در مقام اپوزیسیون سیاسی هم ظاهر شوند و گاهی با ایراد سخنانی سیاسی ضدیت با رسانهای را که آنها را به شهرت رسانده علنی کنند.»
سوال این است که مجریان سابق صدا و سیما چه تعهدی دارند که حتی پس از ترک کار هم نتوانند درباره رسانهملی اظهارنظر کنند؟ یعنی تا چند سال و چند نسل بعد باید تابع و مطیع سیاستهای موردنظر باشند؟ بعد هم چگونه است که اگر مجریان سیاستهای سیما را تابع النعل بالنعل تکرار و تایید کنند ایرادی ندارد، اما اختلافنظر ایراد دارد؟ صداوسیمایی که خودش روزانه دهها گاف و نظر متفاوت تولید میکند؛ دیدگاه و رویه سیما زبانمان لال حرف خدا و پیغمبر که نیست.
سه- جوان مینویسد: «تلویزیون را میتوان کارخانه ایجاد شهرت دانست. محلی که افراد گمنام را به چهرههای مشهور تبدیل میکند. تحقیقات جهانی نشان داده که نزدیک به ۶۰ درصد از شهرت افراد یا کالاها منوط به حضور آنها در تلویزیون است. افرادی که بدون حضور در تلویزیون یا هرگز شناخته نمیشدند یا شهرتشان هیچگاه به حد فعلی نمیرسید. بهطور خواسته یا ناخواسته، مجریان و گویندگان تلویزیون، نه تنها شهرت خود را بلکه آینده شغلی خود را هم مدیون تلویزیون هستند.»
تکرار این بدیهیات برای چیست؟ برای گفتن این که مجریان و گویندگان مشهور به تلویزیون بدهکارند و باید از سیاستهای سازمان تبعیت کنند؟ پس خدمات و ارزش افزوده مجریان و چهرههای موفق برای تلویزیون چیست؟ تلویزیون چرا مدیون آنها نباشد؟ الان عادل فردوسیپور و بسیاری از چهرههایی که بیرون از سیما هم محبوباند و جامعه منتظر بازگشتشان به سیماست، باید خود را مدیون سازمان بدانند و سر خم کنند؟ پس خدمتی که آنها کردهاند و بینندهای که به همراه آوردهاند چه؟
سوال این است، اگر چهرهها و مجریان لیاقت و توانایی جذب مخاطب و ارائه برنامه جذاب ندارند، چرا آمدهاند؟ اگر دارند که چرا سرشان منت میگذارید؟ تلویزیون باید بابت دهها مجری و چهره بیاستعدادی که آورده و ساعتها دوربین بهشان داده و برایشان هزینه کرده پاسخگو باشد، در حالی که حالا مدعی کسانی است توان و عرضهای دارند. سوال بنیادی این است که سیما بدون مجریها و چهرههایش اصلا چی هست؟
اگر اینقدر اعتبار و اهمیت ذاتی دارد و میتواند هر کسی را مشهور کند، پس چرا حقوقهای میلیاردی به چهرههای بیرون از صداوسیما و مهران مدیریها و رامبد جوانها میدهد؟ سوال دیگر جامعه این است که رسانهای با صفت ملی چرا به خواست عمومی توجه نمیکند و بنا بر سلیقههای شخصی و دیدگاههای تنگ و ترشش مدام دایره را کوچکتر میکند؟ سوال این است که چرا مجریهای مجرب بیرون میمانند. مدیران سازمان بهتر است به اینها پاسخ بدهند، به جای این که طلبکار باشند.
چهار- جوان در ادامه مینویسد:«تا به حال چندین مجری و گوینده تلویزیون به واسطه شناخته شدن در قالب شبکههای صداوسیما به عنوان روابطعمومی وزارتخانهها و مجموعههای دولتی فعال شدهاند. برخی نیز به واسطه حضور در تلویزیون و کسب شهرت پس از کنار رفتن از صداوسیما، فعالیتهای سیاسی یا اجتماعی را شروع کردهاند. شاید نبود یک تعهد اخلاقی بلندمدت باعث شده برخی از این افراد از شهرتی که به واسطه تلویزیون و صداوسیما کسب کردهاند به عنوان ابزاری برای خدشه وارد کردن به منافع صداوسیما استفاده کنند.»
مسئله همان است که گفتیم. مدیران صداوسیما و بخشی از جریانات سیاسی حداقلی در کشور باورشان شده که رسانه ملی هم مثل بسیاری دیگر از سرمایههای عمومی ارث پدریشان است و باید هرطور که میلشان میکشد با آن رفتار کنند. فکر میکنند مردم نوکر رسانهملی هستند و نه بالعکس. فکر میکنند صداوسیما بخشی از مایملکشان است و اگر به کسی دوربین میدهد لطف میکند و اگر پرسنلاش خلاف جهت بروند باید پایشان را قلم کند. این اسمش تعهد متقابل و دوطرفه نیست. دوستان افراطی ما مدام فراموش میکنند که هزینه سرسامآور صدا و سیما را هم مثل هزار جای دیگر مردم میدهند.
مردمی که بسیاریشان آه در بساط ندارند. اما هر سال باید هزاران میلیارد تومان بدهند تا سیما با آن فخر بفروشد و منت سرشان بگذارد. هزاران میلیاردی که میتوانست هزینه دهها شبکه موفق و پربیننده شود اما برای بسیاری از مردم کمترین فایده را ندارد. سریالهای بیرمق و برنامههایی که فقط ساعت را پر میکنند.
سیما بابت اینها هیچ احساس مسئولیتی نمیکند. بابت مردم فقیری که در جایجای این کشور دارند هزینه حقوقهای نجومی و برنامههای بیسروته را میدهند احساس مسئولیت نمیکند. اما اگر یک مجری پس از بیرون آمدن از سیما بخواهد مطابق میلش زندگی کند و لباس بپوشد فریادها به هوا میرود.
رسانههای فارسی خارجنشین با انتشار روایتهای دروغ از ماجرای فرودگاه مهرآباد، تلاش کردند تا افکار عمومی را مختل کنند. اما حقیقت این ماجرا چه بود؟ روایت اصلی این ماجرا در گفتوگوی تلفنی خبرگزاری آنا با همسر این خانم منتشر شد.
دانیال مرادی سرپرست کمیته داوران گفت که راهاندازی سیستم کمک داور ویدئویی(VAR) در لیگ برتر با مجوز و تایید فدراسیون جهانی فوتبال بوده است و در غیر این صورت فوتبال ایران با خطر تعلیق روبرو میشود.