شهلا جاهد در زندان اوین به روایت مهسا امرآبادی
او در چشم ما قربانی بود. قربانی عشق خودآزار و دگرآزارش به مردی که دو زن به پایش فدا شدند. اما همبندیهایش نظری دیگر داشتند. با گردنی برافراشته و غرور راه میرفت. وقتی از ناصر درباره بخشش یا اعدام پرسیدند و پاسخ ناصر اعدام بود، شهلا فروریخت. شهلا زمان اعدام کشته نشد، وقتی مُرد که «ناصرش» خواستار اعدامش شد. پاهایش لرزید، زانوهایش سست شد و فرو ریخت. تاکنون فروریختن انسان را دیدهاید؟