به گزارش سایت خبری مدارا؛ رسول رکنیزاده، در شصتوششمین اجلاس معاونان فرهنگیاجتماعی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی سراسر کشور اظهار کرد: در سالهای اخیر، یکی از مسائل قابل تأمل در فضای فرهنگی کشور، جدایی فزاینده مفهوم «فرهنگ» از عملکرد «معاونتهای فرهنگی» بوده است. بهبیاندیگر، فرهنگ نهفقط در قالب ساختارها و سازمانهای رسمی، بلکه گاه در زمانههایی نیز مطرح بوده که حتی نهاد مشخصی برای آن وجود نداشته است. حقیقت این است که فرهنگ در طول تاریخ، نه از دل مأموریتهای سازمانی، بلکه بهواسطه انسانهایی شکل گرفته است که حاملان یک «رسالت» بودهاند، نه صرفاً مأموریت.
وی افزود: اگر ما در حوزه فرهنگ، صاحب رسالت باشیم، بیتردید موفقیت و اثربخشی، نتیجه طبیعی کار ما خواهد بود، اما اگر صرفاً مأموریتی به ما واگذار شده باشد، هیچ تضمینی وجود ندارد که به نتایج دلخواه برسیم. شاید بخش قابلتوجهی از احساس ناکامی و نارضایتی ما در حوزه فرهنگ، ناشی از همین تفاوت بنیادین باشد؛ اینکه فرهنگ به مأموریتهای اداری تقلیل یافته است. مأموریت معمولاً از بیرون به فرد واگذار میشود؛ از سوی نهادی، سازمانی یا مقامی و طبیعتاً محدود به زمان، مکان و شرایطی خاص است و بر مجموعهای از نتایج کمی و قابلاندازهگیری تمرکز دارد. برای مثال، اگر یک دانشگاه مأموریت دارد آموزش شهروندان را فراگیر کند، این مأموریتی تعریفشده و سنجشپذیر است، اما وقتی سخن از «رسالت» به میان میآید، با احساسی ژرف و درونی مواجهیم که همه انتخابهای زندگی انسان را تحتتأثیر قرار میدهد.
رئیس دانشگاه اصفهان ادامه داد: فردی که حامل رسالت فرهنگی است، نه با حکم اداری و بودجه، بلکه با باوری ریشهدار به موجودی فرهنگی بدل میشود. اثرگذاری او از درون میجوشد. اگر امروز در کشور ما میراث عظیمی از فرهنگ بر جای مانده، مرهون کسانی است که در تاریخ، احساس کردند نگهبانی از فرهنگ، رسالت آنان است. منشأ مأموریت، بیرونی است؛ سازمان، خانواده یا جامعه، اما منشأ رسالت، درونی است؛ باور، اشتیاق، معنویت.
رکنیزاده گفت: دامنه مأموریت، محدود و مبتنیبر وظیفه است. شبیه پروژهای که آغاز میشود و در زمان معین پایان مییابد، اما دامنه رسالت، از سنخ هستی است. رسالت هویت انسان را شکل میدهد، مسیر زندگی را تعیین میکند و مدتزمان آن نه موقت، بلکه مادامالعمر است. شاید در مسیر رشد و تعالی، دگرگون شود، اما هرگز پایان نمیپذیرد.
رسالت اصلی ما در حوزه فرهنگ، خودآگاهی انسان است
وی ادامه داد: در مأموریت، هدف بر دستاورد و خروجی متمرکز است. میخواهیم نتایجی ملموس ارائه دهیم، اما در رسالت، آنچه اهمیت دارد، احساس انجام وظیفه و رضایتی درونی است که از تحقق معنا حاصل میشود. مأموریتها با شرایط زمان و مکان تغییر میکنند، اما رسالت امری است غیرقابلمذاکره. کسی که صاحب رسالت فرهنگی است، فارغ از وضعیت محیطی، خود را مکلف به ایفای آن میداند، البته اگر مأموریتها از دل رسالتها بجوشند، آنگاه معنا مییابند. این هنگامی است که ما چشماندازی روشن از رسالت اصلی خود داریم؛ رسالت اصلی ما در حوزه فرهنگ، خودآگاهی انسان است. برای تحقق این رسالت، میتوان مجموعهای از مأموریتها را طراحی کرد، اما نگاه ما همواره باید معطوف به رسالت بنیادینی باشد که ما را برانگیخته است.
رئیس دانشگاه اصفهان اضافه کرد: مأموریت، کاری است که انجام میدهیم، اما رسالت، دلی است که آن را انجام میدهد. رسالت، معنا، جهت و جوهر کنش ماست، بنابراین اگر در این مسیر هستیم، بکوشیم تا «صاحب رسالت» شویم، نه صرفاً مأمور فرهنگی. مأموریتها به پایان میرسند و فراموش میشوند، اما رسالت، در شخصیت و زندگی انسان ریشه میدواند و باقی میماند.
رکنیزاده در پاسخ به اینکه چگونه درمییابیم که صاحب رسالت فرهنگی هستیم؟ هفت نشانه درونی را برشمرد و ادامه داد: نخست آنکه تصویری روشن از «آنچه میتوان بود» در ذهن ما شکل گرفته باشد؛ انسانی تراز، انسانی آرمانی. دوم آنکه از وضع موجود رنج ببریم و دلمشغول کاستیهای امروز باشیم. کسی که از حال موجود خشنود است، دغدغه آینده را نخواهد داشت. سوم، احساس کنیم که «از ما انتظار انجام کاری هست». رسالت، احساس انتظار است، نه دستور.
وی افزود: چهارم، در درون خود «طنینی» را بشنویم؛ همان طنین الهی که نیروی فرهنگی باید آن را دریابد. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «و کَلَّمَ اللهُ فی ذاتِ عُقُولِهِم»؛ خداوند با انسانهای خاص، در ذات عقل ایشان سخن میگوید. اینان در روزگاری که پیامبران نیستند، نشانههایی در دشتهای پرابهام روزگارند.
پنجم، وقتی رسالت به سوی ما میآید، در ابتدا با آن مقاومت کنیم. این واکنش طبیعی انسان در برابر رسالتی بزرگ است؛ چنانکه حضرت موسی(ع) نیز در برابر رسالت الهی، ابتدا تردید کرد. ششم، دریابیم که برای تحقق این رسالت، به امکاناتی نیاز داریم که فعلاً در اختیارمان نیست، اما وعده داده شده که در مسیر انجام رسالت، به آنها دست خواهیم یافت و هفتم، احساس کنیم آن کسی که باید باشیم هنوز نشدهایم. باور کنیم که برای تحقق رسالت، باید بیش از آنچه اکنون هستیم، فداکار، توانا و انسانی رشدیافته شویم.
رئیس دانشگاه اصفهان اظهار کرد: هر گاه این نشانهها را در خود یافتیم، میتوانیم اطمینان داشته باشیم که در مسیر رسالت قرار گرفتهایم. وقتی انسانی کاری را نه به حکم وظیفه، بلکه به اشتیاق رسالت انجام میدهد، تحولات بزرگی در درونش رخ میدهد. آگاهیاش گسترش مییابد، تصمیماتش ژرفتر میشود و اثرگذاریاش چندبرابر میگردد، اما مهمترین رسالت ما در حوزه فرهنگ؛ تربیت انسان خودآگاه. انسانی که خود را و از رهگذر آن، حقیقت را بشناسد. امروز، انسانِ معاصر، تحت تأثیر آموزشهای بیرونی، تمام آگاهیاش متوجه «غیر» شده است و «خودآگاهی» را بهکلی از دست داده است. حال آنکه در فرهنگ ما، اساس شخصیت و هویت، از خودآگاهی برمیخیزد. آنگاه که خدا را فراموش کنیم، به تعبیر قرآن، دچار «خودفراموشی» میشویم. اگر امروز رسالتی بر دوش نیروهای فرهنگی این سرزمین وجود دارد، بازگرداندن توجه انسان به حقیقت، به امر قدسی و به شناخت خویشتن خویش است.