محسن محبی، دانشجوی دکتری آنالیز مسائل سیاسی – مسکو در یادداشتی که در اختیار سایت خبری مدارا قرار داد نوشت: در دهمین یا یازدهمین روز از ناآرامی های ایران که از ماجرای جان سپردن #مهسا_امینی شروع شد و مشخص نیست که به جان سپردن کدام دیگری از «ما» قرار است ختم شود، شاید مطالعه سنخ شناسی نوع ناآرامیهای اخیر خالی از لطف نباشد.
پیش از هر چیز نگارنده این سطور باید دلیل استفاده از ناآرامی را برای وصف حال موجود شرح دهد؛ ناآرامی همانطور که در لغت پیداست وضعیتی را شرح میدهد که در آن آرامش، ایستایی و قرار، دیگر وجود ندارد.
بهتر است بحث را با مثالی شروع کرد؛ در ناآرامیهای سال ۸۸ به قبل، رفتار اعتراضی به نحوی بود که «نارضایتی» به مثابه یک بند بین افراد از کنشگران و پیشاهنگان ناراضی شروع و به افراد ناراضی از اقشار و طبقات گوناگون انتقال پیدا میکرد. من ناراضی هستم و بعد از تبیین نارضایتی در برادرم مبنی بر اینکه او را هم به خیل نا راضیان بیاورم، او من را فالو می کند. حالا برادر من با ناراضی کردن دیگران تعدادی دنبال کننده ناراضی را به همراه خود شکل می دهد. این نوع حرکت ناراضی پروری که تشکیلات خاصی را شکل میدهد را تشکیلات «خوشه» ای نام مینهدند. دستگاه سرکوب با شناسایی افراد راس خوشه و قطع ارتباطشان با شاخههایشان تا حد قابل قبولی میتوانند انتظار داشته باشند که از سرکوب خود نتیجه گرفته است. اینکه کنشگر فاعلی تا طبقه چندم از ناراضیان باشد میشود سختی مهار اعتراضات شکل گرفته، برای دستگاه سرکوب. به عبارت دیگر باید گفت دستگاه سرکوب باید تشخیص دهد چند حلقه و سر سلسله را باید مهار کند تا جنبش خنثی شود. این سنخیت برای وصف ناآرامیهای سال های ۸۸ به قبل بوده است. در این گروه برای ناراضیان “رهبر” خلق میشود، «کلمه» شکل میگیرد، “هدفی غیر از نه به وضعیت موجود” شکل می گیرد.
«شعار»های هدفمند تولید میشود و رفتار اعتراضی اگر در بستر خیابان بیاید قاعده مندی خاصی را دنبال میکند و در آخر اینکه «شروع کننده/گان» دارد.
از طرف دیگر باید سنخ شناسی ناآرامیهای بعد از سال ۸۸ را بررسی کرد که ناآرامی این روزهای تا این لحظه میتواند تا حدودی در این گروه جای گیرد. همچنین باید افزود نوشتار حاضر سعی در مدل سازی تظاهرات و نا آرامی را ندارد و صرفا زبانی وصفی در نگاشتن را در خدمت کلمات قرار داده است.
نا آرامیهای دهه اخیر اما رفتاری غیر قابل پیشبینی دارد. به این صورت که می توان توقع ناآرامی را داشت اما اینکه چگونه شروع میشود، چرا و از کجا شروع میشود و حجم نارضایتی چقدر خواهد بود و کنشگران آن چه افرادی هستند غیرقابل پیشبینی است. در این سنخ از نارضایتی، ناراضیان دیگر یکدیگر را به مثابه تشکیلاتی منسجم دنبال نمیکنند و رابطهای طولی در بین آنها نیست. خوشهای شکل نمیگیرد. نارضایتی به مثابه یک «گوی» است. با توجیه کردن دیگری نسبت به وضعیت بد موجود و هشیار سازی او نسبت به اینکه باید ناراضی باشد و نسبت به این نارضایتی واکنش نشان دهد، طلب دنبال شدن و جذب شاخ و برگ ندارد و اصطلاحا نارضایتی را که مثل یک گوی است، به فرد جدید میسپارد و این فرایند در مواجه شدن افراد ناراضی جدید تکرار می شود و ناراضیان انبوهی خلق میشود که همدیگر را دنبال نمیکنند و مهمترین وجه مشترکی که دارند «نه به وضعیت کنونی» با دلایل مختلف است. وقتی شمار ناراضیانی اینگونه به کثرت عددی میرسد و وقتی جنبه های «حساسیت برانگیز» بیش از پیش تقویت می شوند (مانند مساله حجاب یا رفتارهای ضد انسانی متولیان حکومت با مساله حجاب اجباری و پوشش) مجال «خیزش» به وجود میآید برای اتمهای ناراضیِ خوشه نشده. مانند بارانهای موسمی، سریع، شدید و سیل ساز. در فاصلهای کوتاه، با دلیلی که برای حکومت غیر قابل پیشبینی است، قطرات به هم متصل و سیلی عظیم را خلق میکند که پیشبینی حرکت بعدی آن دشوار است و سنخ شناسی رفتارشان نیز سخت خواهد بود. در این بین افرادی پیدا میشوند که ادعای رهبری این خیزش ها را دارند اما رهبری در ذات این خیزش ها نیست.
تفاوت اعتراض متولدین به اصطلاح شصت با متولدین هفتاد به بعد در دو نوع خوشهای و گوی است.
اما حکومت! مدعی و دانای کلی که هر بار نمیتواند درست محکومین خود را بشناسد، سنخ نسلهای جدید را درک کند، رفتار اعتراضات را تبیین و مدیریت کند و در پیشبینی حرکت بعدی شطرنج، شکست میخورد و چون غریقی در اواسط دریا حتی به ناجی خود نیز ضربه میزند تا یک نفس بیشتر روی آب باشد و غافل است از اینکه جای دست و پای اشتباه که موجب غرق شدن بیشتر خود و ناجی شود، لختی آرام گیرد و خود را به ناجی وا سپارد.
و مردم که همان ناجی است در میان ضربه هایی که غریق به او میزند!