به گزارش سایت خبری مدآرا؛ محمدرضا تاجیک در گفت و گوی تصویری درباره اتفاقات پس از سال ۸۸ و انتخابات پرحاشیه آن سالها گفت: بعد از ۸۸ و بعد از قضایای زندان همه فکر میکردند من از ایران خارج میشوم، اما من زیستم را در اینجا تعریف کردم. فرضم بر این است که زندگی در اینجا اگر سخت است با معناست. ممکن است در آنجا زندگی راحتی داشته باشید، اما خیلی معنا ندارد. اینجا رنجی هم که میکشید به یک معنا رنج زیباشناختی و رنج زیباست. سختیای که میکشید سختی زیبایی است. هر حرفی که میزنید یک معنایی دارد، کلاسی که میروید یک معنایی دارد، چیزی که مینویسید یک معنایی دارد. من ترجیح دادم زندگیام با معنا باشد. دوم فرضم این بوده اگر من صدایی دارم، اگر میخواهم تاثیری داشته باشم، اگر میخواهم عضوی از کارگزاران تغییر تاریخی خودم باشم باید از درون حرکت را شروع کنم. نمیتوانم از پشت رسانههای خارج از کشور با مردم رابطه برقرار کنم. نمیتوانم آنها را به یک حرکت رادیکال تهییج و یا تحریک کنم و خودم به اصطلاح روشنفکران گذشته، در شانزلیزه در کافهای نشسته باشم و تئوری ببافم. تئوری باید در صحنه کنش و در صحنه عمل شکل بگیرد و ممزوج با شرایط باشد. این تکستی که نوشته میشود باید با کانتکست هر لحظه در ارتباط معنادار باشد. نمیتوان بیرون از کانتکست نشست و برای کانتکست نسخه پیچید. همه اینها ذهن مرا مشغول کرده بود که باید برگردم و اگر چیزی را آموختم در داخل کشورم به کار بگیریم. همان هم باعث شد با اینکه شرایط بعد از سال ۸۸ برای امثال ما خیلی جور بود برای رفتن، بمانم.
*شرایط جور بود یعنی همه چیز فراهم بود؟ یعنی هم دستگاه امنیتی، هم حاکمیت و هم آنور همه چیز آماده بود که…
بله.
منتظر بودند که بعد از ۸۸ از ایران بروم
*به شما نگفتند که آقای تاجیک نمیخواهید بروید؟
بگذارید این داستان را نگویم، ولی بعضاً هم منتظر بودند که این کار از طرف من انجام شود.
بعد از ۸۸ ترجیحم این بود که حتی وقتی شغلی نداشتم به آژانس بروم کار کنم، ولی از کشورم خارج نشوم
*این نه گفتن شما علامت تایید بود.
من همانطور که گفتم ترجیحم این بود که حتی وقتی شغلی نداشتم به آژانس بروم کار کنم- و واقعاً هم به این فکر افتادم- ولی از کشورم خارج نشوم.
*این همان روحیهای بود که در سال ۷۶ شمسی وقتی از دانشگاه ایسکس برگشتید، داشتید، بعد از انتخابات و حوادث ۸۸ هم داشتید، اگر یک اتفاق دیگری هم بیفتد باز هم همچنان همان روحیه را دارید؟
بله، من خیلی معتقدم که دوستانی که از کشور خارج شدند…
*به نظر شما حق ندارند اصلاً حرف بزنند؟
کاملاً حق دارند حرف بزنند.
اصلاً اعتراضی به دوستانی که به این شکل خارج شدند، ندارم
*مثلاً آقای سروش الان در آمریکا یکسری مباحثی را مطرح میکنند، یا آقای میلانی یک مباحثی را مطرح میکنند. شما معتقدید حق نسخه دادن ندارند؟
خیر- من چون اسم نمیآورم- این روشنفکران و سیاستمداران و کنشگرانی که نام بردید، هر کدام دو نفر هستند. آن که در ایران بودند، و آن که رفتند و آنجا هم فعالیت میکنند، آنجا هم حرف میزنند، آنجا هم کتاب مینویسند، ولی آن رابطهای که در ایران و آن… البته یک بحثی را داشته باشیم. انصاف نیست بعضیها که به یک شرایط اضطراری لاجرم از کشور خارج شدند را مشابه خودم بدانم. شاید آن شرایط اضطرار برای من شکل نگرفته. بنابراین من اصلاً اعتراضی به دوستانی که به این شکل خارج شدند، ندارم، ولی این را کاملاً به عینه میبینم که وقتی این دوستان در داخل بودند تاثیرگذاریشان روی قشر جوان و روی دانشجویان و جلساتی و سخنرانی که میگذاشتند و مطالبی که مینوشتند بسیار جدیتر، عمیقتر و گسترده بود تا اینکه الان از دور [بخواهند این کار را بکنند]. تقریباً به یک شکلی با بیرون رفتن در حاشیه قرار میگیرند.
از ورای کتاب دیگران و از ورای نظریه دیگران نمیتوان واقعاً جامعه را به حرکت درآورد
*یعنی دستگاه تخمینیشان با فاصلهای که ایجاد شد دچار اختلال شده است.
نمیخواهم حتی آن را بگویم. میخواهم بگویم این فاصله جغرافیایی بالاخره چه کار میکند. یک فاصله انسانی هم ایجاد میکند. آن که از دیده برفت از دل برود. یک حالتی است که فضای اینچنینی هم ایجاد میشود که خلاصه از دور سخن گفتن، خصوصاً راجع به شرایط داخلی، کسی که با تمام سلولهای بدنش شرایط را احساس میکند که چگونه میتواند در این شرایط حرکت کند و چگونه میتواند در آن شرایط تغییر ایجاد کند با کسی که ممکن است بیرون نشسته باشد، از ورای کتابها و از ورای نظریه جامعه را هدایت کند به نظر من ۲ مساله است. یک فردی مثل ژولیوس نایرره میگوید، روشنفکران جهان سوم همواره تلاش کردند جامعهشان را از ورای کتاب دیگران هدایت کنند. بنابراین از ورای کتاب دیگران و از ورای نظریه دیگران نمیتوان واقعاً جامعه را به حرکت درآورد. باید دید در شرایط انضمامی چه میتوان کرد و خودتان هم جزئی از راهحل مشکلات جامعه باشید. به قول بزرگی که میگوید، روشنفکرانی که نتوانند جزئی از راهحل مشکلات جامعهشان باشند، به طور فزاینده به جزئی از مشکل تبدیل میشوند. یعنی درد بیدرمان میشوند که نظریات آنچنانی را تولید میکنند که مثل سنگی میماند برای نزدن. برای پشت ویترین خوب است. بسیار زیبا و فریباست، اما این نمیتواند تئوری راهنمای عمل باشد، تئوری راهنمای عمل تودههای مردم باشد.
بعضیها وقتی دور میشوند از ورای کتابها، از ورای رسانهها، از ورای فضای مجازی با جامعه و با تودههای مردم رابطه برقرار میکنند
*شما معتقدید تئوری راهنمای عمل تودههای مردم را روشنفکران خارج از کشور نمیتوانند تدوین و تهیه کنند؟
بله، نمیتوانند. بگویند فهم بسیار دقیقی از شرایط اجتماعی داشته باشند. اینجا باز هم نمیخواهم بگویم که فاصله جغرافیایی لزوماً انسانها را میتواند از شرایطشان به بیرون پرت کند. بعضیها تلاش میکنند که این رابطه را داشته باشند با اینکه به لحاظ جغرافیایی دور هستند، به لحاظ روحی روانی و ذهنی در شرایط زندگی کنند. ولی بعضیها وقتی دور میشوند از ورای کتابها، از ورای رسانهها، از ورای فضای مجازی با جامعه و با تودههای مردم رابطه برقرار میکنند و بعضاً از همان ورا هم نسخه میپیچند. این را در جامعه میبینیم. به سرانجام هم نمیرسد، تاکنون به سرانجام نرسیده است.