کد خبر : 213562
انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸ - 23:27
دسته‌بندی : فرهنگی، اخبار ویژه
چاپ

کتایون ریاحی آزاد شد

کتایون ریاحی با قرار وثیقه آزاد شد.

کتایون ریاحی آزاد شد

به گزارش سایت خبری مدارا؛ شرق نوشت: کتایون ریاحی بازیگر تلویزیون با قرار وثیقه آزاد شد.

* کتایون ریاحی بازیگر سینما و تلویزیون با قرار وثیقه آزاد شد.

* کتایون ریاحی که تحت تعقیب قضایی بود، در ویلای خود در یکی از بخشهای اطراف قزوین بازداشت شد.

* بنابر این گزارش اتهامات کتایون ریاحی دایر بر اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور و فعالیت تبلیغی علیه نظام است.

کتایون ریاحی فعالیت هنری خود را با نویسندگی برای کودکان آغاز و با فیلم «خبرچین» به سینما آمد که ساخت این فیلم در نیمه راه ناتمام ماند و او برای بازی در فیلم «پاییزان» انتخاب شد.

کتایون ریاحی با بازی در سریال پدر سالار شناخته شده و بعد از آن با بازی در مجموعه روزهای زندگی، سپس با بازی در سریال پس از باران و شب دهم به شهرت زیادی دست یافت.

کتایون ریاحی با بازی در فیلم شام آخر، یکی از مهمترین بازی های دوران کاری خود در عرصه سینما را رقم زد و برای حضور در این فیلم نیز نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر از جشنواره فجر شد.

کتایون ریاحی با ایفای نقش زلیخا در سریال یوسف پیامبر به اوج شهرت خود رسید و از آن پس سالها با این نقش در میان مردم نام برده می شد.

اخبار مرتبط:
جبلی: فضای تبادل و تضارب افکار در صداوسیما ادامه خواهد داشت
جبلی: فضای تبادل و تضارب افکار در صداوسیما ادامه خواهد داشت

رئیس سازمان صداوسیما گفت: تعامل با مخاطبان و میدان دادن به مردم برای اظهارنظر در مورد موضوعات مختلف همان‌طور که دیدیم، ان‌شاالله تقویت خواهد شد.

بهرام بیضایی به سرطان مبتلا شد
بهرام بیضایی به سرطان مبتلا شد

پرویز جاهد نویسنده و منتقد سینما با انتشار تصویری از بهرام بیضایی نوشت: «عکس ظاهرا غیر متعارفی از بهرام بیضایی در فضای مجازی تکثیر شده و دوستانی درباره‌اش تحلیل و نظریه‌پردازی کرده و می‌کنند. تا جایی که اطلاع دارم متاسفانه آقای بیضایی مدتی است گرفتار هیولای وحشتناکی شده‌اند و با آن می‌جنگند.»

همسر کیومرث پوراحمد: من هنوز جرئت نکرده‌ام به وسایل و لباس‌هایت‌ دست بزنم
همسر کیومرث پوراحمد: من هنوز جرئت نکرده‌ام به وسایل و لباس‌هایت‌ دست بزنم

مهرانه ربی نوشت: کیو جان من هنوز جرئت نکرده‌ام به وسایلت، به لباس‌هایت‌ دست بزنم. حوله‌ات هنوز پشت در حمام آویزان است و من هربار که از آنجا رد می‌شوم دلم پایین می‌ریزد. کتاب‌هایت را دست نزده‌ام و فکر می‌کنم شاید این‌طور بشود حداقل حضورت را در امتداد شعور حیاتی که تو را به آن‌ها دوخته احساس کنم.

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلیه حقوق محفوظ است