واکنش همایون شجریان به مرگ مهسا امینی و اتفاقات روزهای اخیر
همایون شجریان در واکنش به مرگ مهسا امینی و اتفاقات روزهای اخیر نوشت: در این روزهای تلخ حال هیچکدام مان خوب نیست. همگی نگران و ناراحت و بیقرار هستیم. نگران ایران، عزیزان و فرزندان مان، ناراحت و بیقرار از اتفاقات ناگوار و خشونت هایی که شاهد آن هستیم.
به گزارش سایت خبری مدارا؛همایون شجریان در صفحه اینستاگرام خود در واکنش به مرگ مهسا امینی و اتفاقات روزهای اخیر نوشت: در این روزهای تلخ حال هیچکدام مان خوب نیست. همگی نگران و ناراحت و بیقرار هستیم.
نگران ایران، عزیزان و فرزندان مان، ناراحت و بیقرار از اتفاقات ناگوار و خشونت هایی که شاهد آن هستیم.
ما مردمی هستیم که آیین مهرورزی، از خودگذشتگی و عشق ورزی، در خون ماست. مردمی که آداب گفتگو و صلح را می شناسد. مردمی که هرگز پاسخ مهربانی را با نامهربانی نداده است و قدردان گفتارها و کردارهای نیک بوده است.
ما مردم محترمی هستیم که طبیعتا انتظار احترام هم داریم. دلمان می خواهد همه جهان ما را به درستی بشناسند، که ما ملت دانا، هوشیار، آگاه، ریشه دار، نجیب،صبور، شجاع، بزرگ، تاثیر گذار و قابل احترام هستیم.
مردمی که در طول تاریخ، کمتر شاد زندگی کرده و روزگارش همیشه با سختی عجین بوده، اما همیشه استوار و امیدوار بوده است. مردمی که برای پاسداری از آب و خاک و فرزندانش جان ها داده است.
▪️آیا چیزی فراتر و با اهمیت تر از تحقق خواسته های معقول یک ملت شریف و نجیب و بالاتر از تامین رضایت اقشار مختلف جامعه از سوی کسانی که خود را وکیل ملت می دانند، وجود دارد؟ وکلایی که با رای مردم برای تحقق خواسته های آنها و برای اداره مُلک و مملکتشان، به آنها مسئولیت داده شده است.
اگر این حق است، پس چرا اینهمه تعلل ؟
افسوس، افسوس و صد افسوس… که قدر این مردم نجیب و محترم به درستی دانسته نشده است. به عنوان یکی از همین مردم و هنرمندی که خود را همیشه کنار و همراه مردم می دانم؛ خواستار پایان خشونت و بازنگری قانونی هستم که پیشتر نوشته شده، ولی امروز، زنان و مردان ایران زمین، خواهان تغییر آن هستند.
پرویز جاهد نویسنده و منتقد سینما با انتشار تصویری از بهرام بیضایی نوشت: «عکس ظاهرا غیر متعارفی از بهرام بیضایی در فضای مجازی تکثیر شده و دوستانی دربارهاش تحلیل و نظریهپردازی کرده و میکنند. تا جایی که اطلاع دارم متاسفانه آقای بیضایی مدتی است گرفتار هیولای وحشتناکی شدهاند و با آن میجنگند.»
مهرانه ربی نوشت: کیو جان من هنوز جرئت نکردهام به وسایلت، به لباسهایت دست بزنم. حولهات هنوز پشت در حمام آویزان است و من هربار که از آنجا رد میشوم دلم پایین میریزد. کتابهایت را دست نزدهام و فکر میکنم شاید اینطور بشود حداقل حضورت را در امتداد شعور حیاتی که تو را به آنها دوخته احساس کنم.